خون آشام عزیز (60)

یکی بلند اسممو صدا زد. آروم برگشتم و پشتمو نگاه کردم تهیونگ بود...
تهیونگ : (داد میزنه) جونگکوکاااااا.... نفسم در اومد تا اینجا دویدم.. چطوری میتونی سریع باشی..
جونگکوک : روم نمیشه بهت نگاه کنم دیگه دلیلی واسه موندم ندارم..
تهیونگ : من بهت جواب ندادم.. همینجوری میری؟
جونگکوک : چرا بمونم وقتی جوابمو میدونم..(برمیگرده که بره)..
تهیونگ :جونگکوک یه لحظه واستا.. میگم واستا.. هی بچه..
داشتم بدون توجه به حرفش میرفتم که دیدم یکی از پشت بغلم کرده. شوکه شدم..
تهیونگ : واقعا داری تنهام میزاری؟..
جونگکوک : تو..
تهیونگ : نرو اگه واقعا دوستم داری مواظبم باش..
جونگکوک : تهیونگ مجبور نیستی دوسم داشته باشی..
تهیونگ : مجبورم چون دلم مجبورم میکنه.. حرفی که بهم زدی رو از طرف من به خودت بزن اون میشه جواب من..
جونگکوک : تهیونگاا..
تهیونگ : بازم میخوای تنهام بزاری؟
جونگکوک :... نه!.. به هیچ وجه..(تهیونگ رو بغل میکنه)

بعد نیمه ای از اون گردنبندی که اون زن لهم داده بود رو گردن تهیونگ کردم. دست تهیونگ رو گرفتم و باهم قدم زنان برگشتیم خونه. جیمین با جیهون داشتن تلوزیون میدیدن..
جیمین :بلاخره برگشتید کجا رفتی کوک.. ها! چرا شما دوتا مثل کاپلا دستتون تو دست همه..
جونگکوک : ای وا..
تهیونگ : داشت فرار می‌کرد دستشو گرفتم فرار نکنه.. بی ادب..
جونگکوک :(نیش خند)..
تهیونگ :نگاه نگاه برا من میخنده دیگه نخند بچه پرو برو تو اتاقت به کارای بدت فک کن..
جیمین : شما دوتا مشکوک میزنین..
جونگکوک : چی میگی برا خودت..
تهیونگ :جیمین گاله رو ببند.. جیهوناا.. گوگولییی
خسته بودم شدیدا بدون مقدمه رفتم بخوابم. جیمین و تهیونگم بعد از یک ساعت اومدن خوابیدن. تشنمه شد بلند شدم آب بخورم دیدم تهیونگ داره کابوس میبینه. عرق کرده بود و دمای بدنش رفته بود بالا با یه حوله خیس دمای بدنشون پایین آوردم و با نوازش کردن موهاش آرومش کردم. خیالم بابت اینکه دوباره کابوس میبینه راحت نبود برا همین تا صبح پیشش نشستم. صبح تهیونگ بیدار شد و منو با چهره ی بی خوابی کشیده دید.. (صدا کلاغ قار قار قار)
تهیونگ : جونگکوکاا.. تمام شب بیدار بودی؟..
جونگکوک : تو کابوس می‌دیدی خیالم راحت نبود برا همین..
تهیونگ : یه کابوس ساده بود..
جونگکوک : اگه کابوس ساده بود پس چرا مث بارون عرق کرده بودی دمای بدنت هم بالا بود..
تهیونگ : حالا هرچی.. برو بخواب..
جونگکوک : ولش کن خواب دیگه برام بی مفهومه..
بلند شو برو دستو صورتتو بشور صبحانه بخوریم..
تهیونگ : جیمین کجاست؟..
جونگکوک : رفت سر کار.. کار پاره وقت پیدا کرده توی سوپر مارکت از صبح میره تا 3 ظهر میاد..
تهیونگ : جون کجاست؟..
جونگکوک : خوابه.. بلند شو ببر کوچولو..
تهیونگ : دستمو بگیر بلندم کن..
جونگکوک : این چه کار اصلا خودم میبرمت صورتتو بشوری.. (تهیونگ رو بلند میکنه)..
تهیونگ : جونگکوکاا بزارم رو زمین سنگینم..
جونگکوک : اصلا هم سنگین نیستی مثل پر سبکی.
تهیونگ رو برم صورتشو شست و مسواک هم زد بعدش براش پنکیک شکلاتی با توت فرنگی درست کردم..
تهیونگ : امممم.. خیلی خوبه بگو عاااا..
جونگکوک : تهیونگ که من می‌شناختم غذاشو با هیچ کس تقسیم نمی‌کرد..
تهیونگ : چطور میتونم بزارم گشنه بمونی زود دهنتو باز کن.. عاااا
جونگکوک : عااااا..م.. با شیر بخور خوشمزه تر میشه..
تهیونگ : خالی خوشمزه تره.. (جیهون گریه می‌کند)..
جونگکوک : ای بابا باز بیدار شد.. یاااا (میره بچه رو بغل میکنه) نه نه نه گریه نکن کوچولو.. عمو اینجاست..
تهیونگ : بابا بودن بهت میاد..
جونگکوک : یونگی هم همینو گفت.. نه نمیخوام..
تهیونگ : تو غلط کردی نخوای.. جیهوناا.. اکوشولو..
جونگکوک : از دست تو..
تهیونگ : بچه گشنشه براش شیر آماده کن..
جونگکوک : تو آماده کن من نمیتونم..
تهیونگ : باشه..
جونگکوک : جیهون مث باباشه.. یه گرگینست..
تهیونگ : از کجا میفهمی..
جونگکوک : دندوناش تیزه گاز بگیره دستت سوراخ میشه.. ببین. (دستشو میزاره تو دهن جیهون بعد درش میاره)..
تهیونگ : خون زد.. وات؟.. زخمت کجا رفت..
جونگکوک : یادت رفته قدرت ترمیم زخممو دارم..
تهیونگ : راست میگی... همیشه یادم میره که تو خون آشامی..
جونگکوک : حالا یادت بمونه باشه؟..
تهیونگ : باشه..
بعد از خوردن صبحانه یه لباس خوب پوشیدم که برم سر وقت دستیار کوسه..
دیدگاه ها (۸)

خون آشام عزیز (61)

خون آشام عزیز (62)

خون آشام عزیز (59)

خون آشام عزیز (58)

خون آشام عزیز (63)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط